شهادت آرزومه

برام دعا کنید شهید بشم
  • اخیر
  • تماس  
  • ورود 

سبک مدیریت شهید کاظمی

11 مهر 1394 توسط خادم الزهرا

با همان نگاه و برخورد اول، افراد کارآمد را از مدعیان تشخیص می‌داد. به کسانی که کارآیی نداشتند، مسئولیتی کوچک هم نمی‌داد، چه برسد به مسئولیت‌های حساس. گاه می‌شد یک مسئول را به خاطر بی‌لیاقتی به «آپاراتی لشکر» می‌فرستاد تا در آن‌جا پنچری بگیرد. در زمان جنگ هم چه بسیار بودند کسانی را که به خاطر بی‌لیاقتی و عدم اطاعت از فرمانده، به «بلوک‌زنی مهندسی» فرستاده ‌بود.

مسئولیت‌های مهم از نظر او مسئولیت‌هایی بود که با بیت‌المال سر و کار داشت. به‌شدت با تخلف‌های فرماندهان و مسئولان برخورد می‌کرد. به‌هیچ وجه اجازه نمی‌داد از بیت‌المالی که در اختیارش بود، کوچک‌ترین سوءاستفاده‌یی شود.

تشویق‌هایش هم روی دو اصل بود؛ اول حفظ بیت‌المال و نگهداری؛ دوم انجام درست وظایف محوله. آن هم بیش‌تر برای نیروهای جزء بود و سخت‌گیری‌ها و تنبیه‌ها برای مسئولان.

از تمام ریز مسائل هم اطلاع داشت و هم وارد می‌شد. چون خود در جنگ و در صحنه عملیات‌ها از نزدیک حضور داشت، به همه‌ی جزئیات امور اشراف داشت و زحماتی که کشیده می‌شد را به‌خوبی شناسایی می‌کرد و به آن ارج می‌نهاد. هیچ نیازی به گزارش مکتوب نداشت؛ با یک بازدید به همه‌ی جوانب کار پی می‌برد.

بازدیدهایش اغلب سرزده و بدون اطلاع و زمان مشخصی بود؛ طوری‌که همه حضورش را حس می‌کردند و هر لحظه آماده رسیدنش بودند. حتی سرباز راننده‌اش، تنهایی هم که بود، جرأت تخلف نداشت و همه‌ی دستورالعمل‌های او را رعایت می‌کرد؛ زیرا احتمال می‌داد که حاجی مطلع شود.

 1 نظر

مصاحبه با شهید امینی

11 مهر 1394 توسط خادم الزهرا
مصاحبه با شهید امینی
مصاحبه با شهید امینی
مصاحبه با شهید امینی

بسم رب الشهدا
قرارعاشقی
سلام به همگی

باهم می ریم سراغ مهمون امشب قرار عاشقی
سلام خیلی خوش اومدین
لطفا خودتونو برای اعضای,گروه معرفی کنین.
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به همگی
من حشمت الله امینی هستم
در شهر سرپل ذهاب استان کرمانشاه تویه خانواده ی مذهبی به دنیا اومدم،
حرم امام زاده اسحاق که نماینده ی امام زمان عج بودن هم توشهر منه
منم به لطف خدا هر روز اول صبح دعای عهد رو اونجا میخونم
خب بذارین کمی از خصوصیات اخلاقیمو بگم بهتون.
البته من باب تعریف از خود نباشه ها
همیشه با وضو بودم
سعی میکردم کمتر بخندم وبیشتر با وقار ومتین باشم .
با اطرافیانم هی بگی ،نگی شوخی میکردم اما در عین حال خیلی جدی بودم .
از غیبت کردنم که معلومه،اصلا خوشم نمیامد .
با قرآن مانوس بودم و همیشه یه کتاب مفاتیح کوچیک همراهم بود .
تو شبهای کارون و دزفول و مجنون و … بلند میشدم و نماز میخوندم و با خدا نیایش میکردم .
نزدیک عملیات نصربود ،غروبهای جمعه میرفتم وتو آبهای سرد رودخونه ی سردشت غسل شهادت میکردم،تو اون لحظات بهم حس پرواز دست میداد
خلاصه روز عید قربان سال 66 ناپدید شدم،14 مرداد بود
هیچ کس نمیدونست که چه اتفاقی برام افتاده ؟ اینکه مجروح  شدم یا شهید و یا اسیر؟و .

جونم براتون بگه
این دوران فراق 13 سال طول کشید .تا اینکه مادر یکی از اقوام خواب منو میبینه .
توخواب میبینه که من نجات پیدا کردم و به زیارت امام رضا ع  رفتم . سال 79 بود
مادرم باور نمیکرد که من شهید شدم فک میکرده اسیرم .
تا اینکه یه شب  خواب منومیبینه که تو خواب بهش میگم مادر  من میخوام برم به مشهد .
روز  بعد اعلام میشه کاروان شهدای تفحص شده از شلمچه راهی مشهده
همه بی خبر بودن که دارم همراه کاروان راهی زیارت میشم.
بعد از زیارت به منو به کرمانشاه فرستادن  و بعد به شهر خودم سرپل ذهاب .و من  رو در جوار حرم احمد بن اسحاق کنار درب  شرقی➡️ حرم به خاک سپردن
ولی اونچه که این وسط میان مهمه  وفای امام زمان عج ب عهدشونه
حتما همه تون شنیدید که میگن اگه چهل صباح دعای عهد بخونی از یاران امام زمان خواهی بود .
امام جمعه سرپل ذهاب مرحوم حاج آقا حسین زاده در خواب  میبینه  که امام زمان عج در کنار مرقد احمد ابن اسحاق ،دارن روی قبری رو آب و جارو میکنن و مقام معظم رهبری

رهبری جلو رفته و میخوان جارو رو از دست ایشون بگیرن

اما امام زمان عج اجازه نمیدن و میفرمایند امشب مهمان عزیزی دارم میخواهم خودم جارو بزنم .
دلتون بسوزه اون قبر قبر من بود وچه سعادتی بالاتر ازاین

التماس دعای فرج
یاعلی
خدا نگهدار
شادی روح منو دوستای شهیدم صلوات

 1 نظر

مصاحبه با جناب رضایی

11 مهر 1394 توسط خادم الزهرا

با یاد و نام خدا، امشب هم در خدمت عزیزی دیگه هستیم تا گفتگوی دیگری در آخرین شب هفته دفاع مقدس داشته باشیم.

جناب آقای رضایی که در آمریکا اقامت موقت دارند، قبول زحمت کردند و روایتگر حوادث عملیات کربلای 5 که خود شاهد اون بوده اند خواهند بود
جناب رضایی در خدمت شما هستیم

سلام بر همه دوستان

خیر مقدم جناب مهندس

خواهش ميكنم
قبلا خدمت عزيزان خاطرات كربلاي ٤ رو عرض كرده بودم

و اشاره و تاكيد بسيار داشتم كه كربلاي ٤ باب فتح ما در كربلاي پنج شد

قبل از شروع بحث کربلای چهار بفرمایید گردان با اون تلفات سنگینی که در کربلای چهار داد خصوصا شهادت حاج اسماعیل فرجوانی، فرمانده رشیدش چگونه مجدد بکار گیری شد.

چشم
چرا كه عراق فكر ميكرد كه تمام توان ما رو در كربلاي ٤ مستهلك كرده
و ايران تا يكسال نميتونه كمر راست كنه
از طرفي ديگر اماده باش خودش رو لغو كرده و اكثر فرماندهان رو نيروهاي خود رو به مرخصي فرستاد و جشن و پاي كوبي به راه انداخته بود
خوب اينطرف قضيه فرق ميكرد
ايران حدود صد هزار نفر نيرو اماده كرده بود كه كمتر از پنج هزار نفر رو در كربلاي ٤ استفاده كرده بود

و الباقي منتظر دستور و ادامه خدمت
از طرف ديگه هزينه و إمكاناتي كه. براي عمليات صرف و اماده شده بود رو نميبايست اينگونه رها كنه و از همه مهم تَر اينكه عراق با اون شور و مستي از كربلاي ٤ براي ايران قابل تحمل نبود و نميشد اينگونه در مجامع بين اللملي صحبت از خاتمه جنگ كرد

و قدرت چانه زني براي ما از بين رفته بود
اين شد كه كربلاي ٥ كه از قبل طرح و نقشه اماده داشت با فاصله زماني حدود يكماه كليد خورد

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

شهادت آرزومه

این وبلاگ متعلق تمامی عزیزانی است که آرزوی شهادت دارند اینجا سلوک و رفتار شهداء را بخوانید و با آنها زندگی کنید قبل از اینکه به دفتر تاریخ بپیوندند و فقط بشوند درسی از تاریخ و تمام.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهادت
  • قرار عاشقی
  • خاطرات شهدا
  • وصیت نامه شهداء
  • خودمونی

Random photo

قرار عاشقی با محمد حسن خلیلی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس