شهادت آرزومه

برام دعا کنید شهید بشم
  • اخیر 
  • تماس  
  • ورود 

قرار عاشقی با قاسم بن الحسن

27 مهر 1394 توسط خادم الزهرا

بسم رب الحسین علیه اسلام

لا یَوم کَیومَکَ یا ابا عبداللّه

قرار عاشقی

دلدادگی با یاران وفرزندان امام حسین
سلام دوستان
شب ششم هم فرا رسید،

حواستون هست دوستان؟؟
از امشب افتادیم تو سراشیبی دهه،
نکنه عاشورا بیاد و رد بشه وما نتونیم حقش رو اونچنان که باید وشاید اداکنیم

از کجامعلوم محرم سال بعد زنده باشیم؟

بگذریم،بریم سراغ مهمون امشبمون

سلام به همه ی عزادارای امام حسین علیه السلام

یادگار امام دومتون
پسر کوچیک بابا حسنم
یازده سالمه بزرگ شدم
آخرین یاور حسین منم

من عبدالله بن حسن بن علی ابن ابیطالبم،

اومدم تا بگم براتون از…
ظلم هایی که شد به حق عمو
وقتی لب تشنه عصر عاشورا
تنها موند بین کافرا وعدو
از صبح که لشگر عمر سعد لعنتی جنگ رو شروع کرده بودن،همه شهید شدن، همه ی اونایی که به صدای هَل مِن ناصراً یَنصُرنی امام لبیک گفته بودن رفته بودن

اکبر وقاسم وعموعباس
وهب وحر،عمو زهیر وحبیب
همه رفتند ،حسین موند فقط
بی علمدار،بی سپاه وغریب

من تو خیمه کنار عمه بودم
علی اصغر کلافه وبی تاب
طفلکی گشنه بود ولب تشنه
هرچه کردن نرفت بچه به خواب
عمو اومد علی روبرد ولی….
نمیدونم چرا دیگه نیاورد؟
توی خیمه یهو قیامت شد
یعنی اصغر هم حتی آب نخورد
بعداز اینکه سه شعبه به گلوی اصغر خورد،عمو دیگه برنگشت خیمه ها،
انگاری طاقت نگاه کردن تو صورت زن عمو رباب رو نداشت.
راه افتاد رفت سمت میدون به جنگ با اون نامردا
سر ظهری خودم شنیدم که عمو به عمه زینب حسابی سفارش میکرد که هر اتفاقی هم افتاد مبادا بذاری عبدالله بیاد میدون کارزار،
اون تنها یادگار داداش،حسنه،
قاسم که رفت،داغش بسه برامون.

نزدیکای غروب عمه دیگه
نتونست توی خیمه ها بشینه
هردو رفتیم به روی یک تپه
چشمتون روز ،به این بدی،نبینه

چی بگم؟ از کجاش بگم چی دیدم؟

عمو با صورت از رو اسب افتاد
یکی بانیزه،اون یکی شمشیر
اومدن،….عمه ضجه زد ،ای داااااد

عمو که روی خاکها افتاد
یکی با گرز زد به فرقش بعد
یه دفه خون شبیه فواره
از موهای حسین بیرون زد

عمه روسرش میزد وداد میزد:
وا محمدا
وا علیا
وا فاطمتا
وا حسنا
وا حمزتا

انگاری از اول بچگیش تا الان هر بلایی سرش اومده بود و هر مصیبتی کشیده بود حالااومده بود جلوی چشمش.

نامردا جرات نداشتن بیان جلو ورودر رو بجنگن برا همین با فاصله امامو دوره کرده بودن،چون هر کی قصد جنگ تن به تن کرده بود به درک واصل شده بود،

واسه همین از دور عمورو حسابی تیرباران کرده بودن،بعد کم کم جلو اومدن،یکی بانیزه به پهلوی عمو میزد ،یکی با شمشیر……
عرب جاهلی یه رسمی داشت،
که بهش قتل صبر میگفتن
دور آهو میگشتن وکم کم
با شکنجه وزجر میکشتن
این رسم منحوس رو جدم رسول اللّه جمع کرده بود،
ولی انگار این نانجیبا،تو عصر عاشورا یاد اون رسمشون افتاده بودن،وگرنه یکی از اون سه شعبه ها که گلوی اصغرو پاره کرده بود،برای بهشتی کردن عمو کافی بود.
حواس عمه جون به مقتل بود
دیگه طاقت نمونده بود واسه من
دویدم تند وتند تا میدون
نوبتم بود تا به جای حسن…

عمه دنبال من دوید شاید
نذاره من برم ،که برگردم
میدونست بعد دیدن مقتل
من پراز خشم ونفرت ودرد

رفتم سمت میدون،خودمو رسوندم به عمو.
یه دفعه دیدم یه نانجیب به اسم ابجربن کعب شمشیرشو برده بالا به قصد کشتن عمو.
داد زدم:
ای پسر زن نا پاک وای برتو،واقعا میخوای عمومو بکشی؟؟

دستمو بلند کردم وجلوی شمشیر گرفتم ودستم تا پوست قطع شد.

داد زدم:
ای وای مادر
عمو منو بغلم کردو گفت که صبر کنم چون خدا منو پیش پدرم واجدادم که همه از صالحین هستن میبره.

عموم سرشو بلند کرد ودشمن رو نفرین کرد…..
بدا به حالشون.

نامردا که دیدن که عمو زخمی افتاده ومنم توبغلشم،

حرمله یه تیر زد وسط گلوم،بطوری که سرم نصفه ذبح شد،بعدشم همونجا توبغل عمو وجلوی چشمش سرمو از تنم جدا کردند ومن به دیدار جدم رسول الله وامیرالمومنین وپدرم رفتم.

وَ سَیَعلَمُ الذینَ ظلموا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبوا

وستمکاران به زودی خواهند دانست به چه مکانی بر میگردند.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 4 نظر

موضوعات: شهادت, قرار عاشقی, خاطرات شهدا لینک ثابت

نظر از: محمدی [عضو] 
  • من انقلابیم

سلام
خیلی زیباست
آجرک الله به مصیبت حسین
موفق باشی

1394/07/28 @ 09:50
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 
  • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
  • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ

سلام و عرض تسلیت ایام سوگواری ابا عبد الله الحسین
مطلب متفاوت بیان شده و همین زیبایی فهم متن را دو چندان کرده است.
در منتخب ها درج شد.
موفق باشید

1394/07/28 @ 07:51
نظر از:  
  • کهف

سلام علیکم

بله متفاوت ولی با همان مضمون
قبول باشه التماس دعا

ممنون از حضور گرمتون

1394/07/27 @ 23:54
نظر از: صداقت...! [عضو] 
  • گهر عمر
  • محله با صفا
  • قلب های صبور!
  • و خدایی که در این نزدیکی است
  • این قوم نینوای تو را مشق می کنند
  • شعر بلاگ
  • ال لايب

سلام و احترام
هميشه سر قرارهايتان برقرار
لا یَوم کَیومَکَ یا ابا عبداللّه
موفق باشيد.

1394/07/27 @ 22:35


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

شهادت آرزومه

این وبلاگ متعلق تمامی عزیزانی است که آرزوی شهادت دارند اینجا سلوک و رفتار شهداء را بخوانید و با آنها زندگی کنید قبل از اینکه به دفتر تاریخ بپیوندند و فقط بشوند درسی از تاریخ و تمام.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهادت
  • قرار عاشقی
  • خاطرات شهدا
  • وصیت نامه شهداء
  • خودمونی

Random photo

قرار عاشقی با حاج احمد سوداگر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس