قرار عاشقی با جانبازه شهید علی قمی
20 آذر 1394 توسط خادم الزهرا
بسم رب الشهداوالصدیقین
قرارعاشقی
بزم حسن (ع)حال و هوایش فرق دارد
ازابتدا تا انتهایش فرق دارد
گریه نکرده مزد کارت راگرفتی
گریه کنی که ماجرایش ………فرق دارد
رحلت پیامبرعظیم الشان اسلام و شهادت سبط اکبرشون امام حسن مجتبی(ع) رو بهتون تسلیت میگ
مهمون امشب قرار عاشقی یه جانبازه شهید بزرگوار هستن
سلام خوش اومدید ما خیلی مشتاقیم باهاتون اشنا بشیم لطفا خودتونو برای اعضای گروه معرفی کنین
سلام رفقا من أم,خیلیم خوشحالم که اینجام
پدرم حاج شیخ عباس قمی ازعلمای بزرگ قم بودن,من تحصیلاتمو تا مقطع سوم راهنمایی در پیشوا گذروندم و سال ۵۴برای کاری عازم بازارتهران شدمو تو یه مغازه ای مشغول به کار شدم ,البته ناگفته نماند که بعدا با دختر پاکدامن صاحب مقازمون ازدواج کردم,
ازنوجوونیم به خاطر روحیه ی انقلابی که داشتم اعلامیه هاونوارهای امام (ره)رو زیراجناس وداخل کارتن های مغازه جاسازی میکردم وبرای مشتریان میفرستادم,تعریف ازخودنباشه خیلی شجاع بودم,
توهمین ایام بودکه مامورای ازخدابی خبرساواک تعقیبم میکنن و مقابل مسجدلرزاده به سمتم گلوله شلیک کردن,اینجوری بودکه توسن ١٧سالگی جانبازانقلاب شدم بعدازپیروزی انقلاب هم واردسپاه پاسداران شدم و دوره ی آموزشی چهارماهه ای توپادگان امام حسین (ع)گذروندم,سپس عازم کرمانشاه شدمو تو سال ۵٨همراه باشهیدان محمودکاوه،کاظمی و گنجی زاده تو پادگان شهیدمنتظری به عنوان مربی به رزمنده ها آموزش میدادیم
من توفیق اینوداشتم که تو٨٠عملیات دفاع مقدس شرکت کنم که فرماندهی اغلب این عملیات هاروخودم به عهده داشتم,وقتی همراه باشهیدان کاوه و گنجی زاده جاده پیرانشهربه سردشت به طول ٩٠کیلومترروآزادکردیم رفتیم دیدارباامام (ره)،ایشون هم فرمودند شماآبروی اسلام راحفظ کردید
البته مام مثه شماها جوونی میکردیما,واسه تفنن و تفریح هفته ای یبارمیرفتیم یمی از جیگرکی های پیرانشهر,کرکره رومیکشیدیم پایین و میگفتیم اقاهرچی جیگرداری کباب کن بیار, نوبتی هم پولش رومیدادیم,چون مسلح بودیم فروشنده بنده خدا می ترسید,اما ما میگفتیم پولش رو میدیم,ماپاسداریم ,نیروهای امام خمینی هستیم.
بعلهههههه این علی آقای قصه ی ما تو 1٢تیرماه سال ۶٣ توسن ٢۴ سالگی تو محورنقده_مهاباد به دست منافقین به شهادت میرسه و اسمونی میشه.
ما رفتیم رفقا
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
علی یارتون