شهادت آرزومه

برام دعا کنید شهید بشم
  • اخیر 
  • تماس  
  • ورود 

قرار عاشقی با محمد حسن خلیلی

25 آبان 1394 توسط خادم الزهرا
قرار عاشقی با محمد حسن خلیلی

بسم الله الرحمن الرحیم

قرار عاشقی

سلام

تاقلم لب برمرکب میزند
بوسه بر جا پای زینب میزند
مینگارد نقشی از دریای خون
میگذارد سر به صحرای جنون
کربلا میمرد اگر زینب نبود
شیعه می افسرد اگر زینب نبود

زینب سلام الله علیها همون شیرزنی هس که با دست بسته از کربلا بردنش وبادل شکسته به کربلا برگشت……

اربعین نزدیکه…….

اصل مطلب این بود که

یه عده به اسم تکفیری تهدید کردند که حرم حضرت زینب سلام الله علیها رو خراب میکنند.
شیعه هایی از ایران ولبنان وعراق وکشورهای دیگه تو سوریه جمع شدن و مدافعان حرم روتشکیل دادن.
مهمون امشب ما یکی از این عزیزاست

سلام من محمد حسن خلیلی ام
چون روز میلاد امام حسن عسگری بدنیا اومدم اسمم رومحمد حسن گذاشتن.ولی توخونه رسول صدام میکردن.
20آذر 65 تویه روز سرد وبرفی تویه خانواده ی مذهبی توتهران به دنیا اومدم،توبحبوحه ی جنگ
خدا خیرشون بده پدرومادرمو من وداداشمو جوری بار آوردن که کلا اهل مسجد ومنبر وهیئت بودیم.
یه داداش بزرگتراز خودم دارم ،میگن برعکس داداشم خیلی اهل شیطنت نبودم وسرم به کار خودم گرم بود،کلا بچه آرومی بودم
13سالم بود که رفتم تو بسیج ثبت نام کنم،اوایل چون سنم کم بود قبول نمیکردن،اما من اونقدر اصرار وپافشاری کردم تا قبولم کردن.
کلا فعال بودم ویه جابند نمیشدم، عاشق ورزش بودم وراپل وکوهنوردی رو بصورت جدی ادامه میدادم.
دنبال درس عربی ونقاشی و قرآن هم بودم و به زبان عربی هم تسلط کامل داشتم.
شبای جمعه پاتوقم بهشت زهرا و شاه عبدالعظیم بود،هیئت های زیادی ام میرفتم،اما هیئت ریحانة النبی یه چیز دیگه بود وتقریبا از سال 85پای ثابت اونجا بودم تومسجد گیاهی.
تو دانشگاهم رشته ی مدیریت رو انتخاب کردم وخوندم.
سال 88تو جریان فتنه کلا چند روز وسط،معرکه بودم.شوخی که نبود اینا میخواستن به ولایت وانقلاب ضربه بزنن که خدارو شکر وبه یاری امام زمان ناکام موندن.
یه چیز درگوشی ام بگم بهتون ،از اولم میدونستم شهید میشم،نشون به اون نشون که تو 15سالگی اینو به مربی راپلم هم گفتم.
صد حیف که دشمن هیچوقت بیکار نمیشینه،واینبارم چشم طمعش رو به حرم عمه سادات دوخته بود.
نتونستم طاقت بیارم،انگار امام حسین همین الان داشت هل من ناصرا ینصرنی میگفت.
من دوره های سخت نظامی رو گذرونده بودم وتخریب چی قابلی بودم.میتونستم اونجا موثر باشم.
وصیت نامه مونوشتم وبه پدرم دادم واز زیر قرآن رد شدم وراهی شدم….
تو سوریه وتوماموریت ها اسم جهادی ابوخلیل رو انتخاب کردم.
ماه محرم اون سال روتو سوریه بدجور دلتنگ عزاداری های هیئت ریحانة النبی بودم.
آخرشم چهاردهم محرم یاهمون 27آبان 92 وقتی داشتم منطقه رو پاکسازی میکردم یه بمبمنفجر شد ومنو چند روز مونده به تولد 27 سالگی م به آرزوم رسوند.
امام حسین بهترین مزد رو بهم داد،سنگ قبرم یه سنگ قدیمی از سنگ فرش حرم ابا عبدالله بودکه سالم به ایران رسیده بود

گفته بودم بالا سرم روضه ی حضرت زینب بخونن،الانم روسنگ قبرم اینو نوشتن.ای که بر تربت من میگذری روضه بخوان،نام زینب شنوم زیر لحد گریه کنم
خب دوستان حالا که با اقا رسول آشنا شدیم پای صحبت اطرفیان وپدر ومادرابو خلیل میشینیم تا از ویژگی هاش بگن
خیلی خوش اخلاق وشوخ طبع بود،همیشه لبخند به لب داشت،تو بدترین شرایط،حتی وقتی زیر آتیش دشمن بود
به ولایت وحضرت اقا ودفاع ازحریم ولایت خیلی علاقه داشت.
خیلی بصیرت دینی داشت ومطیع حرف پدر ومادرش بود،وتوهرامری از اونا مشورت میخواست،حتی انتخاب دوست
به رعایت حلال وحرام اهمیت زیادی میداد،بطوری که قبل از رفتن به سوریه حتی خمس پولش رو حساب کرد.
در رابطه با امر به معروف ونهی از منکر خیلی فعال بود وبا هیشکی تعارف نداشت.یکی از دوستاش میگفت بعداز رسول کسی نبود که به ما بگه دروغ نگو،غیبت نکن….
انسان خداشناسی بود ،درمورد توحید خیلی فکر میکرد ومطالعه داشت،به شانس معتقد نبود ،همیشه میگفت این خداست که مدیر همه اموره.
از اون بچه هیئتی های پاکار بود،هرهفته هیئت میرفت و خیلی هم رواین قضیه مقید بود
سر نترسی داشت وتوهر میدونی بود خیلی رشادتها ازخودش نشون میداد
رونگاه به نامحرم خیلی حساس بود،محل کارش شمال شهربود و وضع حجابم اونجا ناجور،هیچ کس ندیده بود رسول یبار سرش بالا باشه واطرافو نگاه کنه
اینم از ویژگی های آقا رسول یا آقا محمد حسن یا همون ابوخلیل.
هرچند که قطره ای از دریای کرامات اخلاقی این شهید بزرگواربود.
همین کارارو میکردن که لیاقت پیدا کردن که راه حضرت ابالفضل رو تو دفاع از حریم اهل بیت ادامه بدن.
رسول وامثال رسول انقدر بزرگ بودن که نمیشه روح بزرگشون رو تو کلمات خلاصه کرد
جسم دنیایی رسول یارای کشیدن سنگینی روح بزرگشو نداشت وفقط 27سال تونست دووم بیاره، انگار از اولشم آسمونی بودنه زمینی.
اینایی که گفتم چیزی نیس،
برای شناختن رسول باید کربلا روفهمید که اونم خیلی سخته.خیلییی.

مگرنه اینکه شهید آوینی میگه:
اگر میخواهید مارو بشناسید باید قصه ی کربلا رو بخوانید،
یه گوشه از وصیت نامه ی آقا رسول به خط خودش

قرار عاشقی با محمد حسن خلیلی

محرم سال بعد،دوستاش رو تی شرت های هیئت عکس رسول رو زدن،رسول رفته بود اما توریحانة النبی هزارتا رسول بود،اینه که دوستاش معتقدن رسول برنده س،
یه عکس یادگاری از ابوخلیل قصه ی ما
اینم اخرین پیامی که قبل شهادتش برا دوستش( محمد حسین پویانفر) که مداح هیاتشون بود فرستاد.

قرار عاشقی با محمد حسن خلیلی


پیامی از دیار شهدا
خرم آنروز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سر کویش پروبالی بزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
شادی روح شهدا صلوات
التماس دعا ،خدانگهدار

قرار عاشقی با محمد حسن خلیلی
قرار عاشقی با محمد حسن خلیلی
قرار عاشقی با محمد حسن خلیلی
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: شهادت, قرار عاشقی, خاطرات شهدا لینک ثابت

نظر از: صداقت...! [عضو] 
  • گهر عمر
  • محله با صفا
  • قلب های صبور!
  • و خدایی که در این نزدیکی است
  • این قوم نینوای تو را مشق می کنند
  • شعر بلاگ
  • ال لايب

سلام و عرض ادب
تلاش زیبایتان مستدام
متن نکات زیبایی داشت. روحشان شاد راهشان پر رهرو
موفق باشید

1394/08/26 @ 20:33


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

شهادت آرزومه

این وبلاگ متعلق تمامی عزیزانی است که آرزوی شهادت دارند اینجا سلوک و رفتار شهداء را بخوانید و با آنها زندگی کنید قبل از اینکه به دفتر تاریخ بپیوندند و فقط بشوند درسی از تاریخ و تمام.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهادت
  • قرار عاشقی
  • خاطرات شهدا
  • وصیت نامه شهداء
  • خودمونی

Random photo

قرار عاشقی با سه ساله کربلا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس